داستان (1)
 
کتاب،دوست مهربان من...

روزی وروزگاری در زمان سلیمان پیامبر(ع)مردی نزد ایشان آمد وگفت:«ای پیامبرخدا،یک مرغابی داشتم که نیست.»      

   سلیمان گفت:«من برایت چه کار کنم؟»

-می خواهم آن مرغابی را برایم پیداکنی.

-کجا گم شده؟

-نمی دانم!در خانه ام یا بیرون...

-کی آن را برده؟

-این راهم نمی دانم...

سلیمان به فکر فرو رفت وگفت:«ساعتی دیگر مردم را در مسجد جمع کن،امیدوارم خداوند کمک کندتا مرغابی تو پیدا شود.»

ساعتی بعد مردم در مسجد جمع شدند.سلیمان پیامبر بربلندی نشست تا همۀ مردم اورا خوب ببینند.بعد رو به مردی که مرغابی اش گم شده بود کردوگفت:«به این مردم نگاه کن!آیا کسی که مرغابی تورا برداشته می بینی؟»

-نه،نمی بینم ای پیامبر خدا!

-ولی من آن کسی که مرغابی را برداشته می بینم!

همه ساکت شدندو به یکدیگر نگاه کردند.هرکس می خواست بداند که آن مرد کیست.

سلیمان پیامبر لحظه ای سکوت کردوبعد گفت:«حالا از او می خواهم که از جای خود برخیزدو بگوید که مرغابی را برداشته وبه صاحبش بر می گرداند.اگر مرغابی را به صاحبش برگرداند وتوبه کند،خداوند گناه اورا خواهد بخشید!»

باز هم مردم که در مسجد بودند به یکدیگر نگاه می کردند.سلیمان پیامبر گفت:«دیگر فرصت تمام شد!حالا من می گویم که چه کسی مرغابی این مرد را برداشته؛خوب نگاه کنید!»

هر کس به جایی نامعلوم نگاه می کرد.سلیمان پیامبر گفت:«کسی که مرغابی این مرد را برداشته،یک پر مرغابی روی سر اوست!»

یک دفعه در میان مردم مردی دست به سرش کشید.سلیمان پیامبر تا اورا دید با انگشت نشان داد وگفت:«تویی آن کسی که مرغابی این مرد را برداشته ای!زود باش آن را پس بده!»

مرد گناهکار که از خودبی خود شده بود،گفت:«بله،ای پیامبر خدا؛من بودم که مرغابی این مرد را برداشتم،آن رابه صاحبش برمی گردانم!»

جمعیّت غرق شگفتی شدند.یکی به دوستش گفت:«عجب کاری کرد سلیمان پیامبر!»

دوّمی گفت:«به این کاربزرگ می گویند قضاوت سلیمان*

 

*اگر کسی دست به کار نادرستی بزند وگناه وکاربد خود را پنهان کند وبخواهد حقوق دیگران را از بین ببرد بعد هم با اشاره ای پنهان کاری او آشکار شود،این ضرب المثل حکایت حال او می شود.


نظرات شما عزیزان:

حسین سلامی
ساعت20:23---29 ارديبهشت 1394
خیلی خوبه لطفا ضرب المثل های رایج را بنویس
پاسخ:مرسی.بسیار خوب.حتما این کار را می کنم.


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:



           
سه شنبه 20 خرداد 1393برچسب:داستان,ضرب المثل,داستان ضرب المثل, :: 8:0 بعد از ظهر
سید محمد میرزینلی

درباره وبلاگ


بسم الله الرحمن الرحیم به وبلاگ من خوش آمدید. شما می توانید در این وبلاگ،از نوشته های من که شامل بخش های مختلف می باشد،بهره مند شوید. تنها درخواست بنده از شما دوستان گرامی،ارائه نظرات سازندۀ شماست که باعث پیشرفت وتشویق من خواهد شد. باتشکر؛مدیریت واحد
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان کتاب،دوست مهربان من... و آدرس ketabstan.lxb.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.








نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 6
بازدید دیروز : 32
بازدید هفته : 38
بازدید ماه : 47
بازدید کل : 20460
تعداد مطالب : 14
تعداد نظرات : 5
تعداد آنلاین : 1